کاغذ پاره های من

ساخت وبلاگ
یکی از راهکارهای ایجاد تفرقه میان مردم و به بیراهه کشاندن آنها پخش اخبار جعلی توسط اسمشو نبر است که در بسیاری از موارد این اخبار به مذاق آدم هم خوش می‌آید و یک جورهایی هم دل آدم را خنک می‌کند به خصوص اگر سیاسی و درباره جناح مقابل باشد. تولید کننده این خبر را صرف گول زدن تولید نمی‌کند بلکه هدفش چیز دیگری است بنابراین خبر دروغ را طوری نمی‌سازد که دروغ بودنش آشکار و معلوم نباشد و چه بهتر که پس از مدتی دروغ بودنش آشکار شود. اما خبر آن چنان جذاب و یا شوکه کننده است که ناخوداگاه می‌خواهید بقیه از آن باخبر شوند ومی‌فرستید برای این و آن و ناخواسته ملعبه دست اسمشو نبر می‌شوید. این موضوع هم بیشتر در گروه‌هایی رواج دارد که هموطنان خارج نشین بیشتری در آنها عضو هستند و در بطن قضایا نیستند. پخش این اخبار کمترین اثرش گیج شدن مردم و از دست دادن اعتماد به همدیگر است. نتیجه‌ اش هم این است که زمانیکه قرار است اتفاقی بیافتد مردم هاج و واج می‌مانند که آیا این خبر جدید درست است ؟ نکند جعلی باشد؟حالا چی کار کنیم و استیصال باعث می‌شود که هیچ کاری نکنند و یا کار اشتباهی بکنند. می‌خواهم سایتی را معرفی کنم که بسیاری از این اخبار را بررسی می‌کند. البته فیلی فیلی است.یک مثال بزنم مثلا تصویر افتتاحیه فیلم فجر که خانم‌های ردیف اول کفش‌هایشان را دراورده بودند.اگر موارد مشابه دیگر داخلی و خارجی می‌شناسید لطفا در کامنت‌ها معرفی بفرمایید. + نوشته شده در  سه شنبه هفدهم بهمن ۱۴۰۲ساعت 12:23&nbsp توسط منجوق  |  کاغذ پاره های من...
ما را در سایت کاغذ پاره های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9manjooghf بازدید : 20 تاريخ : چهارشنبه 16 اسفند 1402 ساعت: 15:50

اسفند است و نزدیک عید. برای من اسفند و خانه تکانی بیشتر از تمیز کردن خانه به معنی بیرون بردن وسایل اضافی و بلااستفاده است. یک سری چیزها نو هستند و یا هنوز قابل استفاده هستند که آدم همیشه دودل میماند که بیرون گذاشتن این وسیله دم عید که همیشه خیابان پر از وسایل اضافی است و خیلی‌هایشان از زباله دانی سر در میاورند آیا اسراف است در حالی که یک نفر می‌تواند از آن استفاده بکند. خواستم یک جایی را برایتان معرفی کنم که می‌توانید وسایل کارامدی را که لازم ندارید علی الخصوص مبل و فرش و موکت را بفرستید آنجا تا هاپوهای دوست داشتنی از آنها استفاده کنند. پناهگاه وفا یکی از مراکز نگهداری سگ‌های بی پناهی است که روزی در خانه آدم بی مسولیتی زندگی می‌کرده‌اند و بدون ذره‌ای رحم در کوچه و خیابان رها شده‌اند. اینجا سایتشان است و این هم نیازمندی‌هایشان. باورتان نمی‌شود از دارو تا میخ و مصالح ساختمانی اضافه مانده را می‌توانید به این دوست داشتنی‌ها هدیه بدهید. به خصوص برای دوستان شهرهای اطراف استانهای قزوین و زنجان خوب است. می‌توانید برای حمایت از بازارچه‌اشان خرید کنید. یا یکیشان را به سرپرستی بگیرید. یا داستانشان را بخوانید.یا یکیشان را از راه دور پشتیبانی کنید. یا برایشان کارهای داوطلبانه انجام دهید. این قسمت را حتما توصیه می‌کنم که ببینید. باورتان نمی شود که چه کارهایی می‌توانید از راه دور برایشان بکنید.برای هر کدام از کارهای بالا و یا کارهای دیگر با روابط عمومییشان تماس بگیرید. راستی سهیلا جان اگر دوستت همچنان سگ می خواد ( البته بعد از تصمیم گرفتن) اینجا رو فعلا بهش معرفی نکن من خودم براش سراغ دارم. اگر این آخرین پست امسال شد از حالا عید نوروز رو بهتون تبریک می‌گم و امیدوارم سال جدید سال آگاهی‌ کاغذ پاره های من...
ما را در سایت کاغذ پاره های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9manjooghf بازدید : 17 تاريخ : چهارشنبه 16 اسفند 1402 ساعت: 15:50

سال قبل در جریان اعتراضات که عرزشی‌ها اینجا زیاد کامنت می‌گذاشتند یکبار در جواب کامنت یکیشان نوشتم که آنها حدود پانزده و حداکثر بیست میلیون نفر هستند.امروز که نتایج اعلام شد هر چه به این اعداد نگاه می‌کنم می‌بینم حرفی که قبلا زده‌ام خیلی هم بیراه نبوده و شاید حتی خیلی هم دست بالا بوده. یک حساب سرانگشتی می‌کنم، مثلا در تهران 1259 نفر کاندید شده بودند. تعداد ارای کلی که این کاندیداها کسب کرده‌اند برابر 27،641،805 است. در تهران هر کس می‌توانسته به 30 نفر رای بدهد حالا این آرا را به 30 تقسیم کنیم نتیجه می‌شود 921،393 که تعداد اشخاصی است که در انتخابات شرکت کرده‌اند. که از 9،815،077 نفر واجد شرایط یعنی 9.3 درصد در انتخابات شرکت کرده‌اند.حالا اگر فرض کنیم که هر نفر حوصله نداشته به 30 نفر رای بدهد و فقط به 15 نفر یعنی نصف افراد در لیست رای داده باشد یعنی کل ارای کسب شده را تقسیم بر 15 کنیم یعنی 1،842،787 نفر رای داده‌اند که این تعداد از مجموع واجدین شرایط در تهران می‌شود 18.8 درصد. حالا اگر فرض کنیم بازهم رای دهنده‌ها حوصله نوشتن 15 تا اسم را نداشتند و 10 تا اسم نوشته‌اند به همان ترتیب بالا میزان مشارکت می‌شود 28 درصد. حالا اگر 5 تا اسم نوشته شده باشد میزان مشارکت می شود 56.3 درصد. این فرض را فقط تا جایی می‌توانیم پیش ببریم که میزان مشارکت به صد درصد برسد یعنی می‌توانیم فرض کنیم هر فرد فقط به 2.8 نفر رای داده باشد. که خب گزارش‌های تصویری از مراکز رای‌گیری نشان‌دهنده مشارکت‌های 50 به بالا نیست. گل سرسبدشان حسینیه ارشاد بود که هم خبرگزاری‌های داخلی و هم خارجی نشان دادند که پرنده هم پر نمیزده. خبرنگار سی ان ان بینوا انجا قندیل بسته بود.همین فرض را برای یکی از شهرهای استان مرکزی رفتم و کاغذ پاره های من...
ما را در سایت کاغذ پاره های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9manjooghf بازدید : 20 تاريخ : چهارشنبه 16 اسفند 1402 ساعت: 15:50

خیلی وقت ها حرف هایی دارم که نمی خواهم به کسی بگویم.اما می خواهم همه بدانند.
اينجا را بخوانيد اما اين را هميشه به ياد داشته باشيد كه نمي توانيد از روي نوشته هايم مرا قضاوت كنيد . چون اين وبلاگ همه زندگي من نيست فقط بخشي است كه من اجازه مي دهم شما بدانيد پس وقتتان را با قضاوت از روي اطلاعات ناقص هدر ندهيد.

کاغذ پاره های من...
ما را در سایت کاغذ پاره های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9manjooghf بازدید : 14 تاريخ : جمعه 15 دی 1402 ساعت: 2:24

سالگرد مادرم، من شهر دیگری کار می‌کردم ، برای سالگرد برگشتم ولایت و مراسم گرفتیم. سالهای بعدش هم که سالگرد خصوصی بود در ولایت که مادرم آنجا دفن است برگزار میشد و نه در زادگاه مادرم. وقتی پدرم فوت کرد من تهران زندگی می‌کردم . برای مراسم و سالگرد بر‌گشتم ولایت. با اینکه نصف بیشتر اقوام پدری و یک سوم اقوام مادریم در تهران ساکنند بازهم همه مراسم‌ها و سالگردها برای کسانی که در ولایت دفن شده‌اند همانجا برگزار شده است.فقط حیف بچه‌های هلال احمر. + نوشته شده در  پنجشنبه چهاردهم دی ۱۴۰۲ساعت 10:0&nbsp توسط منجوق  |  کاغذ پاره های من...
ما را در سایت کاغذ پاره های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9manjooghf بازدید : 32 تاريخ : جمعه 15 دی 1402 ساعت: 2:24

ای آنهایی که مدرک تافل، آیلتس و زبان فرانسه و آلمانی و ژاپنی و سایر زبانها را دارید، بیایید و هر چه در چنته دارید را رو کنید و هر فحش مارخوار و آبکشیده و نکشیده و پایین و بالاتنه دارید را کامنت بگذارید. به شدت برای تادیب یک تحصیل کرده اون ور آبی لازم دارم که مدیر یکی از قسمت‌ها است و با کمک مسوول شبکه بیست و چهار ساعته دارد مانیتور من را رصد می‌کند. حتی وقتی فال می‌گیرم همزمان با من فالهایم را می‌خواند. لازم به ذکر است که همین چند وقت پیش یکی از نیروهای زیردستشان از شرکت دزدی کرد. ما هم همه انگشت به دندان مانده بودیم که طرف چقدر زرنگ بوده که ایشان را پیچانده، نگو ایشان تمام مدت سرشان توی مانیتور من بوده و با عکس و ایمیل و وبلاگ و ... من سرش گرم بوده است. برای تکمیل توصیفا ایشان هم باید بگویم که ایشان سه بار سابقه ازدواج و طلاق دارد و بار آخر هم بالکن باصفای خانه‌اش در شمال شهر را نشان من‌ می‌داد!!!فحش‌های فارسی قبول نیست خودم همه‌اشان را بلدم. ایشان تحصیل کرده آمریکا است لطفا دوستان ساکن کشورهای انگلیسی زبان جنم خودشان را نشان بدهند. + نوشته شده در  شنبه دوم دی ۱۴۰۲ساعت 9:4&nbsp توسط منجوق  |  کاغذ پاره های من...
ما را در سایت کاغذ پاره های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9manjooghf بازدید : 31 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1402 ساعت: 12:27

بیشتر از یک ماه از جابه‌جایی ساختمان شرکت می‌گذرد اما الاخون بالاخونی همچنان ادامه دارد تنها چیزی که بلافاصله راه افتاده دوربین‌های مدار بسته اتاق با بک ال سی دی اندازه پرده سینما در اتاق مدیرعامل و جاسوسی از کامپیوترهاست. یک کاری کرده‌اند که هر بار می‌روم دستشویی همه سوراخ سنبه‌ها را دنبال دوربین مخفی می‌گردم. تف به این روحیه کمونیستی که می‌خواهد به همه چیز نظارت و کنترل داشته باشد. سالها قبل یک شرکتی کار می‌کردم که یک همکار بسیار شوخ طبع و بی‌تربیت داشتیم که در وصف این شرایط می‌گفت : چند وقت دیگر توی دستشویی توری می‌گذارند و حجم خروجی روده ‌هایمان را وزن می‌کنند اگر از یک حدی اضافه بود می‌دهند دستمان که ببریم و در چاه خانه خودمان خالی کنیم.کل جابه‌جایی هم به این دلیل اتفاق افتاده که مدیر تهدید جانی شده است. از طرف کدام خری؟ خدا عالم است . یک الاغی تهدید کرده، آنوقت اینها دارند توی مونیتور‌ها و داخل اتاق‌ها دنبالش می‌گردند. بعد بهانه هم افتاده دست یکسری که کنجکاویهای شخصیشان را ارضا کنند.و اماااااااا بسیار بسیار بسیار ممنونم از یاریتان در فحش‌ها به واقع نمی‌دانستم اینقدر فحش بلدید. عالی بودند و البته به اون دسته از دوستان سوسول و مثبت هم می‌گم آخر، فاک یو ، سان اف بیچ هم شد فحش؟ بروید چندتا پدرمادر دارش را یاد بگیرید. منکه با اون فحش‌هایی که برای آقایان بود قبل از ارایه به آن همکار محترم جگرم حال آمد. عجالتا با اون فحش شلنگی شروع کرده‌ام. بقیه فحش‌ها را گذاشته ام در نوبت. که هفتگی نمایششان بدهم . دیروز مدیر در حال خروج از اتاق همان همکار بود که من را دید و بی آنکه سرش را بالا بگیرد و آن لبخند کذایی را تحویلم دهد احوالپرسی کرد لب و لوچه‌اش هم بسیار آویزان بود. انشاله که بابت کاغذ پاره های من...
ما را در سایت کاغذ پاره های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9manjooghf بازدید : 34 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1402 ساعت: 12:27

تقدیم به کامشین و عطسه‌های فیل افکنشچند وقت پیش دوستی در کانال تلگرامش پستی گذاشت و از مخاطبان خواست که درباره سال 1401 و کارهایی که در آن انجام دادند و به آن افتخار می کنند و یا نادم از انجامش هستند، بنویسند. نتیجه را هم بدون نام منتشر کرد و برای همین به نظرم پاسخ ها خیلی صادقانه تر بودند. اکثر مخاطبان هم رنج سنی بالای 35 و حدود 40 تا 50 هستند. چیزی که نظرم را جلب کرد کامنتهایی بود که نوشته بودند از اینکه کنار مردم در خیابان ایستادند به خودشان افتخار می‌کنند و کامنت‌هایی بود که دقیقا به این دلیل که به خیابان نرفته بودند پشیمان بودند.نمی‌دانم کدام یکتان این پست یادتان است. واقعیتش وقتی آن پست را می‌نوشتم واقعا نا امید بودم اما در حدود یک سال بعد کاوه و کاوه‌ها سر بلند کردند و من ایمان آوردم که همیشه یک کاوه در برابر یک ضحاک به پا می‌خیزد. حالا دیگر به نا امیدی سال 1400 نیستم. اینکه بخشی از مردم بیدار شده‌اند و بالاخره باقی مردم را دیر یا زود بیدار خواهند کرد شکی ندارم. هر چند این امر در کوتاه مدت میسر نمی‌شود.اینکه می‌بینم خودم تغییر کرده‌ام و دیگر در میان دوستان مذهبی‌ام خودم و عقایدم را سانسور نمی‌کنم. اینکه می‌بینم حتی همکارهای بالای 60 ساله ام از اینکه همراه مردم به خیابان نرفته‌اند ابراز ناراحتی می‌کنند. و می‌گویند بار بعدی حتما به خیابان خواهند رفت.اینکه می‌بینم همراه باتبریک سال نو همه همکارهای مرد آرزوی پیروزی برای نهضت زن می کنند.همه نشان می‌دهد که بخشی از ما به خودمان آمده‌ایم و دیگر کوتاه نخواهیم آمد. همه این ابراز پشیمانی‌ها من را یاد آنهایی می‌اندازند که بعد از کشته شدن حسین به این ندامت دچار شدند و از میان آنها مختاری سر برآورد. حالا نه تنها به وجود کاوه شک ند کاغذ پاره های من...
ما را در سایت کاغذ پاره های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9manjooghf بازدید : 76 تاريخ : يکشنبه 27 فروردين 1402 ساعت: 15:10

ایشان یک معلم بازنشسته است که حامی گربه های بیمار است. توی این چند سالی که می شناسمش بهتر از هر دامپزشکی مشاوره می‌دهد و تک تک دامپزشکها و بیمارستانها را می‌شناسد و می‌داند هر دامپزشکی و یا هر بیمارستانی برای کدام بیماری خوب است. تا حالا زبان به درخواست کمک یا پول از من نداشته اما دیشب تماس گرفت و گفت که سه تا گربه خیلی بد حال دارد که حدود 8 میلیون هزینه درمانشان می‌شود و برای همین فعلا به گربه‌هایی که غذا میداده، غذا نمیدهد تا بتواند این سه تا را درمان کند. اما بازهم پول کم آورده. خواسته که بی خیالشان بشود اما شب نتوانسته بخوابد.از آنجایی که چندباری توی خصوصی‌ها دوستان از من شماره حساب خواسته بودند که به گربه‌ها کمک کنند اما من قبول نکردم. اما حالا فیلم‌ها و شماره حساب ایشان را میگذارم اگر دلتان بود به این حیوانات بینوا کمک کنید. رسید پرداخت های ایشان را هم اگر خواستید از ایشان می‌گیرم و اینجا می‌گذارم برایتان.این گربه اسمش جنت است به خاطر کوچه‌ای که توش پیداش کرده این اسمو گذاشته. توضیحات توی فیلم هست. تحمل نوشتنش را ندارم.این یکی اسمش رستم هست است.و اینم سهراب.این هم شماره حساب ایشان:7491 6090 7310 6063 به نام لاله غلامی.آدم مطمینی است و همه مبالغ را صرف گربه‌ها می‌کند خیالتان راحت باشد. + نوشته شده در  شنبه نوزدهم فروردین ۱۴۰۲ساعت 9:54&nbsp توسط منجوق  |  کاغذ پاره های من...
ما را در سایت کاغذ پاره های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9manjooghf بازدید : 72 تاريخ : يکشنبه 27 فروردين 1402 ساعت: 15:10

گره زدیم به رسم هزاران ساله

به نیت دفع ستم، جهل و ترس

عید و سیزده بدر گذشته‌اتون مبارک. نبودنم به خاطر بیماری بود که آخرش هم معلوم نشد چه بود؟ دست آخر تشخیص دادند که آلرژی بوده. کامنت‌ها را در اولین فرصت جواب می‌دهم.

+ نوشته شده در  دوشنبه چهاردهم فروردین ۱۴۰۲ساعت 8:58&nbsp توسط منجوق  | 

کاغذ پاره های من...
ما را در سایت کاغذ پاره های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9manjooghf بازدید : 75 تاريخ : چهارشنبه 16 فروردين 1402 ساعت: 4:14

بهار آمد؟ باورش کنیم؟ بس که در این شش ماه هر روزمان با احساسات گوناگون گذشت اصلا متوجه گذر فصول نشدم.ما آذری‌ها چیزی به اسم هفت سین نداشتیم. دم عید سفره را می‌انداختیم که البته یک چیزهایی هم از هفت سین تویش بود مثل سبزه و آینه و سکه و سیب و ... اما سمنو و سرکه و اینها را نداشت. توی این سالهای اخیر هفت سین هم در میان آذری‌ها باب شده است.منهم از زمانی که ساکن تهران شدم یاد گرفتم که هفت‌سین بچینم. امسال اما کاری نکرده‌ام. راستش دل و دماغش را نداشتم. چند روز پیش فقط یک سمنو گرفتم که البته فکر کنم صبحانه بخورمش تا اینکه بگذارمش توی سفره. سمنوی پارسال را ببری خانم سه سوت هپلی هپو کرد.سبزه هم سبز نمی‌کنم. مادرم هیچوقت سبز نمی‌کرد چون معتقد بود برای ما خوش یمن نیست.خودم هم توی این چند سال که سبز کردم به همین نتیجه رسیدم. آن سالها اسفندماه که میشد، خاله یک عالمه سبزه درست می‌کرد و با عیدی به خانه بقیه می‌فرستاد. یادم هست گندم‌ها را داخل بشقاب و زیر رو انداز پشمی کرسی می‌گذاشت تا به خاطر گرمای کرسی زودتر جوانه بزنند. به مرحله سبزینه دار شدن که می‌رسیدند درشان می‌آورد و در مقابل نور می‌گذاشت و بعد هم که قد می‌کشیدند دختر خاله دورشان روبان قرمز می‌بست.رسم ولایت این بود که بر خلاف سایر شهرها که عیدی را در عید می‌دهد، عیدی را شب چهارشنبه سوری از طریق بچه‌ها برای همدیگر می فرستادند و معمولا کنار عیدی یک کیسه حنا،یک سبزه و یک جعبه شیرینی و یک کاسه شیر برنج می‌گذاشتند. شیربرنج غذای شب چهارشنبه سوری بود. عیدی هم معمولا یا پارچه بود و یا اگر نسبت نزدیک بود یک پاکت پول که البته پاکت پول را می‌گذاشتند داخل جعبه شیرینی. عیدی گیرنده هم که معمولا از نظر سنی کوچکتر از عیدی دهنده بود جای عیدی را با ع کاغذ پاره های من...
ما را در سایت کاغذ پاره های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9manjooghf بازدید : 85 تاريخ : چهارشنبه 2 فروردين 1402 ساعت: 0:45